فصل اول
وضع الفاظ
معناي وضع
این مبحث را با ذکر مثالهایی توضیح میدهیم:
مثالاول: ( وأَقِیمواْ الصلاَةَ وآتُواْ الزَّکَاةَ وارکَعواْ مع الرَّاکِعِین ؛ و نماز را به پا دارید و زکات بپردازید
. و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید) 1
میباشد. « معنایی » در اینآیه دقّت کنید. این لفظ داراي « صلاة » به لفظ
معنا؛ آن چیزي است که با شنیدن یک لفظ به ذهن انسان خطور می کند. وقتی لفظ صلا ة
بهذهنتان خطور می کند. پس این چیزي که با شنیدن « نوعی عبادت مخصوص » ، را می شنوید
لفظ صلاة بهذهن خطور کرده (نوعی عبادت مخصوص)، معناي لفظ صلاة میباشد.
مثالدوم: ماده 15 قانون آیین دادرسی کیفري : ضابطیندادگستري مأمورانی هستند که تحت
نظارت و تعلیمات مقام قضایی در کشف جرم، بازجویی مقدماتی و حفظ آثار و دلایل جرم،
بهموجب قانون اقدام مینمایند.
میباشد. « معنایی » در اینماده دقّت کنید. این لفظ داراي « ضابطیندادگستري » به لفظ
گفتیم معنا؛ آن چیزي است که با شنیدن یک لفظ به ذهن انسان خطور می کند . وقتی لفظ
ضابطین دادگستري را می شنوید، آن چیزي که به ذهنتان خطور می کند (یعنی مأمورانی که تحت
نظارت و تعلیمات مقام قضایی در کشف جرم، بازجویی مقدماتی و حفظ آثار و دلایل جرم
بهموجب قانون اقدام مینمایند)، معناي آن میباشد.
مثالسوم: بند الف مادة 2 قانون تجارت الکترونیکی: دادهپیام هر نمادي از و اقعه، اطلاعات
یا مفهوم است که با وسایل الکترونیکی، نوري و یا فناوريهاي جدید اطلاعات تولید، ارسال،
دریافت، ذخیره یا پردازش میشود.
. 1 بقره / 43
28 ا
میباشد . معناي این لفظ « معنایی » در این ماده دقّت کنید . اینلفظ داراي « دادهپیام » به لفظ
(یعنی آن چیزي که با شنیدن لفظ دادهپیام به ذهن خطور می کند)، عبارت است از : هر نمادي از
واقعه، اطلاعات یا مفهوم که با وسایلالکترونیکی، نوري و ...
است؛ و « قرار دادن » درلغت به معناي « وضع » : را توضیح دادیم، می گوییم « معنا » اکنون ک ه
بهبیانی دیگر؛ وضع یعنی اختصاص دادن یک لفظ براي .« قرار دادن لفظی براي معنایی » دراصطلاح یعنی
یک معنا؛ بهطوريکه با شنیدن لفظ، همان معنایی که برایش اختصاص دادهشده بهذهن برسد.
قرار داده شده است؛ و با شنیدن این لفظ، « عبادتیمخصوص » براي « صلاة » در مثالاول؛ لفظ
همینمعنا (یعنی عبادتی خاص) بهذهن میرسد.
مأمورانی که تحت نظارت و تعلیمات مقام قضایی در » براي « ضابطیندادگستري » در مثال دوم؛ لفظ
قرار داده شده است؛ و با شنیدن « کشف جرم و بازجویی مقدماتی و ... بهموجب قانو ن اقدام می نمایند
اینلفظ، همینمعنا (مأمورانی که تحت نظارت و تعلیمات مقام قضایی...) بهذهن میرسد.
هر نمادي از واقعه، اطلاعات یا مفهوم که با وسایل » براي « دادهپیام » در مثالسوم؛ لفظ
قرار داده شده است؛ و با شنیدن این لفظ، همین معنا (هر نمادي از «... الکترونیکی، نوري و
واقعه، اطلاعات یا مفهوم...) بهذهن میرسد.
را توضیح دادیم؛ اکنون می گوییم: به کسی که لفظی را براي معنایی « وضع » و « معنا » ؛ تاکنون
قرار میدهد، واضع میگوییم.
لفظ صلاة را براي معنایش (یعنی عباد تی مخصوص ) قرار داده در مثال اول؛ پیامبر
واضع است. است؛ لذا پیامبر
در مثال دوم ؛ مقنّن لفظ ضابطین دادگستري را براي معنایش (یعنی مأمورانی که تحت
نظارت و تعلیمات مقامقضایی در کشفجرم...) قرار داده است؛ لذا مقنّن واضع است.
در مثال سوم؛ مقنّن لفظ داده پیام را براي معنایش (یعنی هر نمادي از و اقعه، اطلاعات یا
مفهوم...) قرار داده است؛ لذا مقنّن واضع است.
ارکان وضع
عبارتنداز: واضع، لفظ « ارکانوضع » با توجه به مطالبی که تا کنون بیان نمودیم، می توان گفت
(موضوع)، معنا (موضوع له).
بررسی ارکانوضع در مثالهاي فوق:
واضع است؛ کلمۀ صلاة، لفظ است؛ آن چیزي هم که با شنیدن ، در مثال اول؛ پیامبر
لفظ صلاة بهذهن میرسد، معنا میباشد.
باب اّول: با ث افاظ 29
در مثال دوم؛ مقنّن، واضع است؛ کلمۀ ضابطیندادگستري، لفظ است؛ آن چیزي هم که با
شنیدن لفظ ضابطیندادگستري بهذهن میرسد، معنا میباشد.
در مثال سوم؛ مقنّن، واضع است ؛ کلمۀ دادهپیام، لفظ است؛ آن چیزي هم که با شنیدن لفظ
داده پیام بهذهن میرسد، معنا میباشد.
اقسام وضع
وضع را به تعیینی (تخصیصی) و تعینی (تخصصی) تقسیم میکنیم.
و برخی « وضعتعیینی » الفاظی که در مواد قانونی و متونشرعی بهکار رفتهاند؛ برخی داراي
میباشند. « وضعتعینی » داراي
براي توضیح وضعتعیینی و تعینی بهاین مثالها دقّت کنید:
مثالاول: اصل 128 قانون اساسی : سفیران به پیشنهاد وزیر اُمور خارجه و تصویب
رئیسجمهور تعیین می شوند. رئیسجمهور استوارنامه سفیران را امضا می کند و استوارنامه
سفیران کشورهاي دیگر را میپذیرد.
مثالدوم:اصل 20 قانوناساسی: همه افراد ملّت اعم از زن و مرد، بهطور یکسان در حمایت قانون قرار دارند.
دقّت کنید. اینلفظ را واضع معین و مشخّص (یعنی قانون گذار ) « استوارنامه » در مثال اول؛ به لفظ
حکمی که از طرف روساي کشورها به سفرا و مأموران سیاسی داده می شود و این حکم » براي
وضع کرده است (قرار داده است). « بیانگر اعتبار آنها نزد روساي کشورهاي بیگانه است
بود ولی مردم « خط کش » دقّتکنید. اینلفظ قبلاً به معناي « قانون » در مثال دوم؛ به لفظ
استعمال کر دند، به طوريکه با شنیدن این لفظ، از آن، « مقررات » اینلفظ را به قدري در معناي
1.« خطکش » بهذهن میرسد و نه « مقررات » معناي
لذا میگوییم:
وضع تعیینی یعنی هر گاه واضع شخص مشخّص و معینی باشد و لفظی را براي معنایی قرار
بدهد. در مثال اول؛ واضع، قانون گذار است که شخص مشخّص و معینی است و لفظ
حکمی که از طرف روساي کشورها به سفرا و مأموران سیاسی داده » را براي « استوارنامه »
وضع کرده است. « میشود و این حکم بیانگر اعتبار آنها نزد رؤساي کشورهاي بیگانه است
وضع تعینی یعنی هر گاه واضع شخص معینی نباشد؛ بلکه لفظی را که داراي معنایی خاص
است، در گذر زمان و بهتدریج، به قدري در معناي دیگري استعمال شود، به طوريکه با شنیدن
. 1 مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصولفق ، ه محمدي، ابوالحسن، ص 29
30 ا
آن لفظ، معناي جدید آن لفظ به ذهن انسان برسد و نه آن معناي قبلی اش 1. در مثال دوم؛ واضع
بود، به قدري به « خطکش » را که به معناي « قانون » شخص مشخّص و معینی نیست و مردم لفظ
به کار بردند، به طوریکه با شنیدن این لفظ، معناي جدید آن (یعنی مقررات ) « مقررات » معناي
بهذهن میرسد و نه معناي قبلیاش (یعنی خطکش).
ذکر چند مثال دیگر براي وضعتعیینی:
مثالاول: بند الف مادة 2 قانون تجارت الکترونیکی: دادهپیام هر نمادي از و اقعه، اطلاعات
یا مفهوم است که با وسایل الکترونیکی، نوري و یا فناوريهاي جدید اطلاعات تولید، ارسال،
دریافت، ذخیره یا پردازش میشود.
وضع کرده است. «... هر نمادي از واقعه، اطلاعات یا مفهوم » در اینماده، مقنّن لفظ دادهپیام را براي
مثالدوم: ماده 15 قانون آیین دادرسی کیفري : ضابطین دادگستري مأمورانی هس تند که تحت
نظارت و تعلیمات مقام قضایی در کشف جرم و بازجویی مقدماتی و حفظ آثار و دلایل جرم،
بهموجب قانون اقدام مینمایند.
مأمورانی که تحت نظارت و تعلیمات » در این ماده، مقنّن لفظ ضابطیندادگستري را براي
وضع کرده است. «... مقام قضایی در کشفجرم
مثالسوم: ماده 33 قانون شوراهاي حل اختلاف : اجراء آراء قطعی در امور مدنی به
درخواست ذي نفع و با دستور قاضیِ شورا پس از صدور برگۀ اجرائیه مطابق مقررات مربوط
به اجراء احکام دادگاهها توسط واحد اجراء احکام دادگستريمحل بهعمل میآید.
ورقه اي رسمی که تحت تشریفات خاص » در این ماده، مقنّن لفظ برگۀ اجرائیه ر ا براي
قانونی در مراجع قضایی یا اداري خاص تهیه و متضمن دستور اجراء یک دادگاه یا مفاد سند
وضع کرده است. « لازمالاجراء است 2
در هر سه مثال فوق، مقنّن واضع می باشد؛ که فرد مشخّص و معینی است ، لذا وضع در این
سهمثال، از نوع تعیینی است.
ذکر چند مثال دیگر براي وضعتعینی:
مثالاول: مادة 20 قانون نظام جامع دامپروري کشور : بهمنظور حمایت از تولید محصولات
اساسی دامی و ایجاد تعادل در نظام تولید، دولت موظّف است همه ساله خرید گوشت مرغ را
براساس قانونخرید تضمینی محصولات کشاورزي تضمین نماید.
. 2 اصول الفق،ه مظفر، محمد رضا، ج 1، ص 20 ؛ کفایۀ الاصو ، ل آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص 24
1 ترمینولوژي حقو ، ق جعفري لنگرودي، محمد جعفر، ذیل واژة اجرائیه.
باب اّول: با ث افاظ 31
بود ولی مردم این « هر بال داري » به لفظ مرغ در این ماده دقّت کنید . این لفظ قبلاً به معناي
استعمال کردند، به طوريکه با شنیدن این لفظ، « پرندهاي خاص » لفظ را به قدري در معناي
.« هر بالداري » بهذهن انسان میرسد و نه « پرندهاي خاص » معناي
اگر دقّت نمایید، در این مثال، واضع، شخص مشخّص و معینی نیست، یعنی شخص
وضع نکرده است، بلکه مردم لفظ مرغ را « پرندهاي خاص » مشخّص و معینی لفظ مرغ را براي
به کار بردند، به طوريکه با شنیدن این لفظ، معناي جدید آن « پرندهاي خاص » بهقدري به معناي
.« یعنی هر بالداري » بهذهن میرسد و نه معناي قبلیاش « یعنی پرندهاي خاص »
مثالدوم: ماده 3 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان : هرگونه خرید، فروش، بهره کشی و
بهکارگیري کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق ، ممنوع است و مرتکب،
حسب مورد، علاوه بر جبران خسارات وارده، به ششماه تا یکسال زندان محکوم خواهد شد.
بود ولی مردم این لفظ « تردستی » به لفظ قاچاق در این ماده دقّت کنید. اینلفظ قبلاً به معناي
استعمال کردند، « خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آنها ممنوع است » را به قدري در معناي
یعنی خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آنها » بهطوريکه با شنیدن این لفظ، معناي دوم آن
.« یعنی تردستی » بهذهن میرسد و نه معناي اول آن « ممنوعاست
اگر دقّت نمایید، در این مثال، واضع، شخص مشخّص و معینی نیست، یعنی شخص مشخّص
وضع نکرده « خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آنها ممنوع است » و معینی لفظ قاچاق را براي
خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آنها » است، بلک ه مردم لفظ قاچاق را به قدري به معناي
یعنی خرید و فروش » بهکار بردند، به طوريکه با شنیدن این لفظ، معناي جدید آن « ممنوعاست
1.« یعنی تردستی » بهذهن میرسد و نه معناي قبلیاش « کالاهایی که معاملۀ آنها ممنوعاست
مثالسوم: مستفاد از ماده 3 قانون شکار و صید : تعیین انواع حیوانات قابل شکار و صید و
حیوانات حمایت شده و جانوران زیانکار، از وظایف شوراي عالی شکاربانی و نظارت بر صید است.
هر نوع جانداري اعم از انسان و » به لفظ جانور در این ماده دقّت کنید. اینلفظ قبلاً بهمعناي
استعمال کردند، به طوري که با « حیوان » بود ولی مردم این لفظ را به قدري در معناي « حیوان
یعنی هر نوع » بهذهن میرسد و نه معناي اول آن « یعنی حیوان » شنیدن این لفظ، معناي دوم آن
در این مثال هم، واضع، فرد مشخّص و معینی نیست، یعنی .« جانداري اعم از انسان و حیوان
وضع نکرده است، بلکه مردم لفظ جانور را « حیوان » فرد مشخ ص و معینی لفظ جانور را براي
بهکار برده اند، به طوريکه با شنیدن این لفظ، معناي جدید آن به ذهن « حیوان » بهقدري به معناي
میرسد و نه معناي قبلیاش.
1 لازم به ذکر است که واضع لفظ قاچاق مقنّن نیست؛ بلکه این لفظ در اثر کثرت استعمال به صورت تعینی
وضع شده است.
32 ا
نتیجه: مشاهده می کنید که در مثال هایی که براي وضعتعیینی ذک ر نمودیم، واضعِ مشخّص و معینی
لفظی را براي معنایی قرار داده است؛ ولی در مثال هایی که براي وضعتعینی ذکر نمودیم، واضعِ مشخّص
و معینی، لفظی را براي معنایی قرار نداده است؛ بلکه، لفظی که داراي معناي خاصی بوده، به تدریج در
بین مردم به قدري در معناي جدیدي اس تعمال شده است، که در نتیجۀ این کثرتاستعمال، با شنیدن آن
لفظ، معناي جدید آنلفظ بهذهن میرسد و نه آن معناي قبلیاش.
دلالت
دراصطلاح اصولیون، یعنی اینکه لفظی را براي معنایی قرار بدهیم. « وضع » قبلاً اشاره نمودیم که
به آیۀ 183 سوره مبارکۀ بقره دقّت نمایید : ( یا أَیها الَّذِینَ آمنُواْ کُتِب علَیکُم الصیام ؛ اي کسانی که
ایمان آوردهاید، روزه بر شما واجب شده است).
براي معنایی (یعنی عبادتی خاص ) وضع شده است . لفظ در این جا، « صوم » در این آیه؛ لفظ
کلمۀ صوم است؛ معنا در این جا، چیزي است که با شنیدن لفظ صو م به ذهن خطور می کند
(یعنی عبادتی خاص که به آن روزه میگوییم)؛ واضع هم در اینجا شارع میباشد.
اکنون می خواهیم بگوییم که وقتی لفظ صوم را می شنویم، ذهنمان به معنایی منتقل می شود
(یعنی به ذهنمان عبادتی خاص به نام روزه خطور می کند)، که؛ به این منتقل شدن ذهن از لفظی
به معنایی دلالت میگوییم (و دراصطلاح میگوییم: لفظ صوم دلالت دارد بر عبادتی خاص).
مثالی دیگر : به آیۀ 97 سوره مبارکۀ آل عمران دقّت نمایید : ( ولِلّهِ علَى النَّاسِ حِج الْبیتِ منِ استَطَاع إِلَی؛ه و
براى خدا، حج این خانه بر همۀ مردم درصورتى که توانایى رفتن به آنجا را دارند واجب است).
براي عبادتی خاص وضع شده است و واضع در اینجا شارع است . « حج » در این آیه؛ لفظ
لفظ در اینجا، کلمۀ حج؛ معنا در اینجا، عبادتی خاص؛ و واضع در اینجا، شارع است.
حال وقتی که لفظ حج را می شنویم، ذهنمان به عبادتی خاص منتقل می شود که به این منتقل شدن
ذهن از لفظی به معنایی دلالت میگوییم (و دراصطلاح میگوییم: لفظ حج دلالت دارد بر عبادتیخاص).
یعنی « دلالت » : را به اینصورت تعریف می کنیم « دلالت » ؛ با توجه به مثال هاي ذکر شده
. اینکه چیزي بهگونهاي باشد که هنگام علم به آن، ذهن بهوجود معنایی منتقل گردد 1
به چیزي که، به گونهاي است که، هنگامِ علمِ به آن، ذهن به وجود معنایی منتقل می گردد، دالّ
(دلالت کننده)؛ و بهمعنایی که از آن چیز بهذهنمان رسیده، مدلول (دلالت شده) میگوییم.
آن است. « مدلول » است و عبادتیخاص « دالّ » در مثالاول؛ لفظصوم
آن است. « مدلول » است و عبادتیخاص « دالّ » در مثالدوم؛ لفظحج
1 - المنط ، ق مظفر، محمد رضا، ص 38 ؛ کشاف اصطلاحات الفنون و العلو، م تهانوي، محمد اعلی بن علی،
. ج 1، ص 428 ؛ کتاب التعریفا ، ت جرجانی، محمد بن علی، ص 26
باب اّول: با ث افاظ 33
حال که معناي دلالت را دانستیم، لازم است بدانیم که دلالت داراي اقسامی است و این اقسام
را در همینکتاب در جايخود بیان مینماییم.
حالات دلالت لفظ بر معنا
حالات دلالت لفظ بر معنا عبارتند از: نص، ظاهر، موول، مجمل.
نص
نص، لفظی است که فقط بر یک معنا دلالت دارد (فقط یک معنا از آن به ذهن می رس د) و
احتمال معناي دیگري در آن وجود ندارد. 1
در جمهوري اسلامی ، مثالاول: اصل 5 قانون اساسی: در زمان غیبت حضرتولیعصر
ایران، ولایت اَمر و امامت اُمت، برعهدة فقیه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و
مدبر است.
در اینجا نص است؛ زیرا لفظی است که فقط بر یک معنا لفظ حضرت ولی عصر
دلالت دارد؛ و معناي دیگري از این لفظ بهذهن نمیرسد.
مثالدوم: اصل یک قانون اساسی: حکومتایران، جمهوري اسلامی است که ملّت ایران، بر اساس
اعتقاد دیرینه اش به حکومت حقّ و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبري آیت الله
العظمی امام خمینی، به آن رأى مثبت دادند.
لفظ آیت الله العظمی امام خمینی در این جا نص است، زیرا لفظی است که فقط بر یک معنا
دلالت دارد (یک معنا میدهد) و احتمال معنايدیگري از این لفظ وجود ندارد.
ظاهر
اگر لفظی بر دو (یا چند ) معنا دلالت داشته باشد (دو یا چند معنا از آن به ذهن برسد )؛ به
طوريکه احتمال یکی از این معانی بیشتر از معناي دیگر باشد؛ به آن معنایی که احتمالش
بیشتر است، ظاهر میگوییم.
مثالاول: اصل 115 قانوناساسی: رییسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب گردد.
به لفظ رجال در این اصل دقّت نمایید . وقتی این لفظ را می شنویم؛ دو معنا از آن به ذهن
است (و این معنا، احتمال بیش تر « مردان » ، میرسد. اولین معنایی که از این لفظ به ذهن می رسد
1 کتاب التعریفا ، ت جرجانی، محمد بن علی، ص 106 ؛ اصطلاحت الأصو ، ل مشکینی، علی، ص 232 ؛ مبانی
فلسفی تفسیر حقوق ، ی جعفري تبار، حسن، ص 149 ؛ مقدمۀ عمومی علم حقو ، ق جعفري لنگرودي، محمد
. جعفر، ص 259
34 ا
است « افراد بزرگ و عالیرتبه » ، و قوي است )؛ و دومین معنایی که از این لفظ به ذهن میرسد
که میتوانند زن یا مرد باشند (و این معنا، احتمال کمتر و ضعیف است).
معنايظاهر میگوییم. ؛« یعنی مردان » در این اصل؛ به معناي بیشتر و قوي
مثالدوم: ماده 200 قانونمدنی: اشتباه وقتی موجب عدمنفوذ معامله است، که مربوط به
خود موضوعمعامله باشد.
وقتی لفظ عدمنفوذ را می شنویم؛ دو احتمال از آن به ذهن می رسد: احتمال قوي و بیشتر این
است. « باطل » است؛ و احتمال ضعیف و کمتر این است که معامله « غیرنافذ » است که معامله
معناي ظاهر میگوییم. ؛« یعنی غیرنافذ بودن معامله » در اینماده به احتمال بیشتر و قوي
موول
اگر لفظی بر دو (یا چند ) معنا دلالت داشته باشد (دو یا چند معنا از آن به ذهن برسد )؛ به
طوريکه احتمال یکی از این معانی کمتر از معناي دیگر باشد؛ به آن معنایی که احتمالش کمتر
است، موول میگوییم. 1
مثالاول: اصل 115 قانون اساسی : رییس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی
انتخاب گردد.
در مثال قبل گفتیم که وقتی لفظ رجال را می شنویم، دو معنا از آن به ذهنمان میرسد. اولین
است (احتمال قوي ) و دومین مع نایی که از « مردان » ، معنایی که از این لفظ به ذهن می رسد
است که می توانند زن یا مرد باشند « افراد بزرگ و عالی رتبه » ، این لفظ به ذهن میرسد
(احتمال ضعیف).
معناي ؛« یعنی افراد بزرگ و عالی رتبه » در این اصل؛ به این معناي احتمال کمتر و ضعیف
موول میگوییم.
مثالدوم: ماده 200 قانون مدنی: اشتباه وقتی موجب عدمنفوذ معامله است، که مربوط به خود
موضوعمعامله باشد.
در مثال قبل گفتیم که وقتی لفظ عدمنفوذ را میشنویم؛ دومعنا از آن بهذهن میرسد. احتمال قوي و
است. « باطل » است و احتمال کمتر و ضعیف این است که معامله « غیرنافذ » بیشتر این است که معامله
معناي موول میگوییم. ؛« یعنی باطل بودن معامله » در اینماده؛ به این احتمال کمتر و ضعیف
1 - اصولفق ، ه رشاد، محمد، ص 179 ؛ مبانی فلسفی تفسیر حقوق ، ی جعفري تبار، حسن، ص 151 ؛ بایسته هاي
. تفسیر قوانین و قرارداده،ا بهرامی، بهرام، ص 181
باب اّول: با ث افاظ 35
مجمل
مجمل لفظی است که بر دو یا چند معنا دلالت دارد (دو یا چند معنا از آن به ذهن میرسد )؛
بهطوريکه هیچ کدام از این معانی بر دیگري برتري ندارد و احتمال همۀ آن معانی با هم
برابر است. 1
مثالاول: مستفاد از مادة 201 قانون مدنی: اگر شخصیت طرف معامله، علّت عمده عقد
باشد، اشتباه در شخص طرف معامله موجب خلل در صحت معامله میگردد.
در این ماده، وقتی لفظ خلل را می شنویم؛ دو معنا از آن به ذهنمان می رسد؛ یکی از معانی آن این
و معناي دیگري که « اشتباه در شخص طرف معامله موجب غیرنافذ شدن معامله می گردد » است که
.« اشتباه در شخص طرف معامله موجب بطلان معامله میگردد » بهذهنمان میرسد این است که
از این دو معنایی که از لفظ خلل به ذهنمان رسیده؛ هیچ کدام بر دیگري ترجیح ندارد و
احتمال این دو معنا باهم برابر است؛ لذا به لفظ خلل، مجمل میگوییم.
مثالدوم: ماده 28 قانون مدنی: اَموال مجهول المالک با اذن حاکم یا مأذون از طرف او، به
مصارف فقرا میرسد.
لفظ حاکم در این جا مجمل است . از این لفظ چند معنا به ذهن میرسد؛ یکی از معانیاي که
است و معناي دیگري که از اینلفظ به ذهن « قاضیدادگاهشهرستان » ، از این لفظ بهذهن میرسد
است. « دادستانشهرستان » ، میرسد
لذا؛ چون از این دو معنایی که از لفظ حاکم به ذهن رسیده؛ هیچ کدام بر دیگري برتري
ندارد؛ لفظ حاکم در اینماده مجمل میباشد.
به نص و ظاهر، محکم؛ و به مجمل و موول، متشابه میگویند. 2
اقسام لفظ
تقسیم اول از لفظ
در تقسیم اول، لفظ را به مترادف، مشتركلفظی و مشتركمعنوي تقسیم میکنیم.
مترادف
مینامیم. « مترادف » چند لفظ که یک معنا دارند را
مثالاول: به لفظ انسان در اصل 56 قانون اساسی و لفظ بشر در مادة یک کنوانسیون حقوق
افرادِ داراي معلولیت دقّت نمایید:
2 مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصول فق ، ه محمدي، ابوالحسن، ص 137 ؛ مبانی فل سفی تفسیر حقوق ، ی
جعفري تبار، حسن، ص 150 ؛ ادوار اصول فق ، ه گرجی، ابوالقاسم، ص 220 ؛ دانشنامۀ حقوق ، ی جعفري
. لنگرودي، محمد جعفر، ج 5، ص 279
. 1 مبانی استنباط حقوق اسلام ، ی محمدي، ابوالحسن، ص 137
36 ا
اصل 56 قانون اساسی: حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و او انسان را بر
سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
ماده یک کنوانسیون حقوق افراد داراي معلولیت : هدف این کنوانسیون، حمایت و تضمین
بهرهمندي برابر و کامل افراد داراي معلولیت، از کلیۀ حقوق بشر و آزاديهاي بنیادین میباشد.
در ماده یک کنوانسیون حقوق افراد « بشر » در اصل 56 قانون اساسی و لفظ « انسان » لفظ
داراي معلولیت؛ دو لفظ هستند که بر یک معنا دلالت دارند (یک معنا میدهند)؛ لذا به این دو
لفظ، مترادف میگوییم.
مثالدوم: بند 6 ماده واحدة قانون احترام به آزادي هاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي :
کلیه محاکم عمومی، انقلاب و نظامی و ضابطان قوه قضائیه مکلّف اند، در جریان دستگیري و
بازجویی و تحقیق، از آزار و اذیت افراد و تحقیر و استخفاف آنان اجتناب کنند، و متخلّفین به
مجازات مندرج در قوانین محکوم خواهند شد.
تحقیر و استخفاف در این جا، دو لفظ هستند که بر یک معنا دلالت دارند؛ لذا به این دو لفظ،
مترادف میگوییم.
مشترك لفظی ( لفظ مشترك)
مینامیم. « مشتركلفظی » یک لفظ که چند معنا دارد را
مثالاول: به لفظ اَمر در این دو ماده دقّت نمایید:
ماده 189 قانون مدنی : عقد منجز آن است که تأثیر آن بر حسب انشاء، موقوف به اَمر
دیگري نباشد و إلاّ معلّق خواهد بود.
ماده 336 قانون مدنی : هرگاه کسی بر حسب اَمر دیگري اقدام به عملی نماید که عرفاً
براي آن عمل اُجرتی بوده و یا آن شخص عادتاً مهیاي آن عمل باش د، عامل، مستحق اُجرت
عمل خود خواهد بود؛ مگر اینکه معلوم شود قصد تَبرّع داشته است.
لفظ اَمر در این جا مشترك لفظی است؛ زیرا یک لفظ است که چند معنا دارد و از جملۀ
شیء و » معانی آن عبارتند از طلب، شیء و ...؛ چنانکه در مادة 189 قانون مدنی، امر به معناي
است. « طلب » و در مادة 336 قانون مدنی، بهمعناي ؛« چیز
مثالدوم: به لفظ حقوق در اصل 14 قانون اساسی و ماده 3 قانون دیوان عدالت اداري
دقّت نمایید:
اصل 14 قانون اساسی: دولت جمهوري اسلامی ایران و مسلمانان موظفند، نسبت به افرادِ
غیرمسلمان با اخلاقحسنه رفتار نمایند و حقوقانسانی آنان را رعایت کنند.
ماده 3 قانون دیوان عدالت اداري : قضّاتدیوان باید داراي پانزده سال سابقۀ کار قضائی
باشند. در مورد قضّات داراي مدرك کارشناسی ارشد یا دکتري در یکی از گرایش هاي رشتۀ
حقوق یا مدارك حوزوي معادل، داشتن دهسال سابقۀکار قضائی کافی است.
باب اّول: با ث افاظ 37
لفظ حقوق در این جا مشترك لفظی است؛ زیرا لفظی است که چند معنا دارد و از جملۀ
.« حقّ و حقوق » و « رشتهاي تحصیلی » ،« دستمزد » : معانی آن عبارتند از
و در ماده 3 قانون ؛« حقّ و حقوق » چنانکه در اصل 14 قانون اساسی، لفظ حقوق به معناي
است. « رشتهاي تحصیلی » دیوان عدالتاداري، به معناي
مشترك معنوي
مینامیم. « مشتركمعنوي » لفظی که یک معنا دارد و آن معنا مصادیق گوناگون دارد را
مثالاول: ماده 171 قانون مدنی: هرکس حیوان گم شدهاي را پیدا نماید، باید آن را به مالک
آن رد کند؛ و اگر مالک را نشناسد، باید به حاکم یا قائممقام او تسلیم کند.
لفظ حیوان در این جا مشتركمعنوي است؛ زیرا لفظی است که یک معنا دارد (معناي حیوان
عبارت است از : موجودي جان دار و فاقد عقل و ...) و این معنا، مصادیق گوناگ ون دارد؛ از
جمله: شیر، سگ و...
مثالدوم: ماده 195 قانونمدنی: اگر کسی در حال مستی، بیهوشی و خواب معامله نماید، آن
معامله بهواسطۀ فقدان قصد باطل است.
لفظ معامله در این جا مشترك معنوي است؛ زیرا لفظی است که یک معنا دارد (معناي
معامله عبارت است از : توافق، ارتباط، یا حرکتی که بین خریدار و فروشنده براي تبادل یک دارایی
و وجه صورت میگیرد) و اینمعنا مصادیق گوناگون دارد؛ از جمله: معاملۀ نقد، معاملۀ نسیه و...
تقسیم دوم از لفظ
در تقسیم دوم از لفظ، لفظ را به کُلی و جزئی تقسیم میکنیم.
لفظ کلی
لفظی است که بر افراد متعددي دلالت دارد. « لفظکلی »
مثالاول: ماده 1177 قانون مدنی: طفل باید مطیع اَبوین خود بوده و در هر سِنّی که باشد به
آنها احترام بگذارد.
لفظ طفل در اینجا کُلی است؛ زیرا بر افراد متعددي دلالت دارد؛ از جمله: طفلممیز، طفل غیرممیز و...
مثالدوم: اصل 56 قانوناساسی: حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آنِ خداست و او انسان
را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است.
لفظ انسان در این جا کلّی است؛ زیرا بر افراد متعددي دلالت دارد؛ از جمله : سعید،
مسعود و... .
38 ا
لفظ جزئی
لفظی است که فقط بر یک فرد دلالت دارد. 1 « لفظ جزئی »
در جمهوري اسلامی ، مثالاول: اصل 5 قانون اساسی: در زمان غیبت حضرت ولی عصر
ایران، ولایتاَمر و امامتِ امت، برعهدة فقیه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.
در اینجا جزیی است؛ زیرا فقط بر یک نفر دلالت دارد. لفظ حضرت ولی عصر
مثالدوم: اصل 107 قانون اساسی: پس از مرجع عالی قدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانی
اسلام حضرت آ یتالله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبري
شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر بهعهدة خبرگان منتخب مردم است.
لفظ حضرت آیتالله العظمی امام خمینی در اینجا جزئی است؛ زیرا فقط بر یک نفر دلالت دارد.
حقیقت و مجاز
در اصول فقه یعنی : واضع، لفظی را براي معنایی قرار دهد . مثلاً واضع، « وضع » ؛ قبلاً گفتیم
را براي مکانی که قاضی در آن حکم صادر میکند وضع نموده است. « محکمه » لفظ
حال ممکن است ما:
را در معنایی که واضع براي آن وضع کرده است به کار ببریم. « محکمه » الف: لفظ
را در معنایی غیر از آن معنایی که واضع براي آن وضع کرده است بهکار ببریم. « محکمه » ب: لفظ
مثالاول: بهماده 975 قانونمدنی و اصل 21 قانوناساسی دقت کنید:
مستفاد از اصل 21 قانون اساسی: دولت موظّف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت
موازین اسلامی تضمین نماید و به ایجاد محکمۀ صالح براي حفظ کیان و بقاي خانواده اقدام کند.
مستفاد از ماده 975 قانون مدنی: محکمه نباید قوانین خارجی و یا قراردادهاي خصوصی
را که برخلاف اخلاق حسنه بوده به موقع اجراء گذارد.
،« مکانی که قاضی در آن حکم صادر می کند » گفتیم که واضعِ لفظ محکمه؛ این لفظ را براي
وضع نموده است.
را در معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع « محکمه » در اصل 21 قانون اساسی؛ مقنّن لفظ
کرده (یعنی مکانی که قاضی در آن حکم صادر می کند) استعمال کرده است؛ و در ماده 975
در معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع کرده است استع مال « محکمه » قانونمدنی، لفظ
نکرده؛ بلکه این لفظ را در معناي دیگري (یعنی قاضی محکمه) استعمال کرده است.
1 - اصول الفق ، ه زهیر المالکی، محمد ابوالنور، ج 2، صص 10 و 12 ؛ معالم الدین و ملاذ المجتهدی ، ن صاحب
. معالم، حسن بن زین الدین، ص 34
باب اّول: با ث افاظ 39
با بیان این مقدمات؛ به تعریف حقیقت و مجاز میپردازیم:
اگر لفظ را در همان معنایی که واضعِ آن لفظ برایش قرار داده است به کار ببریم ؛ به آن
لفظ حقیقت میگوییم. (مانند لفظ محکمه در اصل 21 قانوناساسی).
اگر لفظ را در معناي دیگري، به جز آن معنایی که واضعِ آن لفظ براي آن لفظ قرار داده به
کار ببریم؛ به آن لفظ مجاز میگوییم 1. (مانند لفظ محکمه در ماده 975 قانونمدنی).
وضع نموده است. حال: « کار بسیار زشت » مثالدوم: واضعِ لفظِ عملشنیع، اینلفظ را براي
را در معنایی که واضعِ این لفظ برایشان وضع کرده به کار « عمل شنیع » الف: اگر متکلّم لفظ
ببرد؛ میگوییم این لفظ را در معنايحقیقی به کار برده است.
را در معنایی که واضعِ این لفظ برایشان وضع کرده به کار « عمل شنیع » ب: اگر متکلّم لفظ
نبرد؛ بلکه اینلفظ را در معنایی، غیر از آن معنایی که واضع برایشان وضع کرده به کار ببرد؛
میگوییم اینلفظ را در معنايمجازي به کار برده است.
اکنون به ماده 1056 قانون مدنی دقّت کنید : اگر کسی با پسري عمل شنیع کند، نمی تواند مادر
یا خواهر یا دختر او را تزویج کند.
در این ماده، لفظ عمل شنیع در معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع کرده است (یعنی کار
بسیار زشت ) بهکار نرفته؛ و در معناي دیگري (یعنی عمل لواط ) بهکار رفته است؛ لذا می گوییم:
لفظ عمل شنیع در اینماده مجاز است.
وضع نموده است. حال اگر ما: « دست،که یکی از اعضايبدن است » مثالسوم: واضعِ لفظِ ید،این لفظ را براي
را در معنایی که واضعِ اینلفظ برایش وضع کرده بهکار ببریم، به آن حقیقتمیگوییم. « ید» الف: لفظ
را در معنایی، غیر از آن معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع کرده به کار « ید » ب: لفظ
ببریم، به آن مجاز میگوییم.
بهماده 501 قانون مدنی دقّت کنید : اگر در عقد اجاره، مدت به طور صریح ذکر نشده باشد و
مالالاجاره هم از قرار روز یا ماه یا سالی فلان مبلغ معین شده باشد، اجاره براي یک روز یا ی ک ماه
یا یک سال صحیح خواهد بود؛ و اگر مستأجر، عین مستأجره را بیش از مدت هاي مزبوره در ید
خود نگاه دارد و موجر هم تخلیۀ ید او را نخواهد، موجر به موجب مراضات حاصله براي بقیه
مدت و به نسبت زمان تصرّف، مستحق اُجرت مقرّر بین طرفین خواهد بود.
در این ماده، لفظ ید در معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع نموده به کار نرفته است؛ و
در معنایی، غیر از آن معنایی که واضعِ این لفظ برایش وضع کرده، به کار رفته است (یعنی لفظ
که عضوي از بدن « دست » به کار رفته است و نه در معناي « تصرّف » ید در این ماده در معناي
است)؛ لذا این لفظ در این ماده مجاز است.
27 ؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصولفق ، ه محمدي، ابوالحسن، ، 1 - اصول الفق ، ه مظفر، محمد رضا، ج 1
. ص 29 ؛ تهذیب الاصو ، ل سبزواري، عبد الاعلی، ص 21 الی 23
.: Weblog Themes By Pichak :.